نارسیس بیات ::
پنج شنبه 89/2/16 ساعت 2:33 عصر
گفتگو با خدا... .
گفتم:چقدراحساس تنهایی می کنم.
گفتی:من که نزدیکم.
گفتم:تو همیشه نزدیکی،من دورم ...کاش می شدبهت نزدیک
شم.
گفتی:هرصبح و عصر پروردگارت رو پیش خودت باخوف و تضرع و با صدای
آهسته یاد کن.
گفتم:این هم توفیق می خواد!
گفتی:دوست نداری خدا ببخشدت؟
گفتم:معلومه که دوست دارم منو ببخشی.
گفتی:پس ازخدا بخواه ببخشدت و بعد توبه کن.
گفتم:با این همه گناه ...آخه چیکار می تونم بکنم.
گفتی:مگه نمی دونی خداست که توبه رواز بنده هاش قبول می کنه ؟!
گفتم :دیگه روی توبه ندارم.
گفتی:ولی خدا عزیزه ودانا ،اوآمرزنده ی گناه و پذیرنده ی توبه ست.
گفتم:با این همه گناه برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی:خدا همه ی گناهان رو می بخشه.
گفتم:یعنی بازم بیام،بازم منو می بخشی؟
گفتی:به جزخدا کیه که گناهان رو ببخشه؟
گفتم:نمی دونم چرا همیشه درمقابل این کلامت کم میارم!
آتیشم می زنه؛ ذوبم می کنه؛عاشق می شم!...توبه می کنم.
گفتی:خداتوبه کننده ها وهم اونایی که پاک هستند رو دوست داره.
نا خواسته گفتم:الهی و ربی من لی غیرک.
گفتی:خدا برای بنده ش کافی نیست؟
گفتم: دربرابراین همه مهربونیت چیکار می تونم بکنم؟
گفتی:ای مؤمنین!خدارو یاد کنید وصبح و شب تسبیحش کنید.اوکسی
هست که خودش و فرشته هاش برشما درود ورحمت می فرستن تا
شما رواز تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به
مؤمنین مهربونه.با خودم گفتم:خدا...خالق هستی...با فرشته هاش...
به ما درود بفرستن تا آدم بشیم!؟
نوشته های دیگران()